سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

تو را دوست دارم

در این باران 

می‌خواستم تو 

در انتهای خیابان نشسته باشی

من عبور کنم

سلام کنم

لبخند تو را در باران می‌خواستم


می‌خواهم

تمام لغاتی را که می دانم برای تو

به دریا بریزم

دوباره متولد شوم

دنیا را ببینم

رنگ کاج را ندانم

نامم را فراموش کنم

دوباره در آینه نگاه کنم

ندانم پیراهن دارم

کلمات دیروز را

امروز نگویم

خانه را برای تو آماده کنم

برای تو یک چمدان بخرم

تو معنی سفر را از من بپرسی

لغات تازه را از دریا صید کنم

لغات را شستشو دهم

آنقدر بمیرم

تا زنده شوم 


[ شنبه 90/8/21 ] [ 9:57 عصر ] [ اداد ]
درباره وبلاگ

اداد
آخرین برگ سفرنامه ی باران این است، که زمین چرکین است...!!
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 7781